داستانک

۱۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

دانلود نرم‌افزار ریکاوری اطلاعات پاک شده iCare Data Recovery

 

نویسنده: تیم ایران دانلود

 

تاریخ: اردیبهشت ۱۱, ۱۳۹۸


icare data recovery

iCare Data Recovery نرم افزاری قدرتمند جهت بازگردانی اطلاعات می باشد که قادر است هر نوع اطلاعات را با هر پسوندی برگرداند. دیگر نگران فایل های حذف شده تان نباشید و همه چیز را به نرم افزار iCare Data Recovery بسپارید. اسکن دقیق و پر سرعت اطلاعات حذف شده از خصوصیات بارز این برنامه می باشد که آن را از سایر نرم افزارهای مشابه متمایز کرده است . با این نرم افزار خیلی راحت با چند کلیک ساده و در کوتاهترین زمان ممکن قادر خواهید بود اطلاعات حذف شده را برگردانید.شما می توانید با استفاده از این برنامه علاوه بر بازیابی اطلاعات از روی هارد کامپیوتر، اطلاعات پاک شده از روی حافظه های قابل حمل مانند: فلش مموری ، دوربین های دیجیتالی ، فلاپی دیسک و … را نیز بازیابی کنید. این اطلاعات می توانند فایل های متنی ، موسیقی ، فیلم ، تصاویر و … باشد.

 

ویژگی های نرم افزار iCare Data Recovery

  • برگرداندن آسان فایلهایی که به صورت اشتباه حذف شده اند
  • بازیابی اطلاعاتی که از طریق Shift+Delete پاک شده اند
  • قابلیت بازیابی اطلاعاتی که بر اثر پاک کردن حذف شده اند
  • قابلیت بازیابی اطلاعاتی که بر اثر فرمت کردن حذف شده اند
  • قابلیت بازیابی اطلاعاتی که بر اثر فرمت کردن حذف شده اند
  • قابلیت بازیابی اطلاعاتی که بر اثر نصب مجدد ویندوز حذف شده اند
  • قابلیت بازیابی اطلاعاتی که بر اثر ویروسی شدن توسط آنتی ویروس حذف شده اند
  • امکان بازگردانی اطلاعات پاک شده از کارت های حافظه و فلش کارت ها
  • امکان ارائه لیست و پیش نمایشی از اطلاعات قابل بازگشت
  • سرعت بالا در بازگردانی اطلاعات از دست رفته
  • امکان جستجو در میان فایل های حذف شده

 




رمز فایل برای کپی کلیک کنید!: irdl.ir
 

پسوند فایل:

 

rar

  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰

چگونه از هک شدن یا پاک شدن اطلاعات تلگرام جلوگیری کنیم؟

 29

امروزه متاسفانه یکی از مشکلاتی که خیلی بیشتر از زمان گذشته با آن مواجه هستیم ، مسئله هک شدن و نفوذ افراد ناخواسته به حریم شخصی محتویات گوشی و کامپیوترمان است. هدف خیلی از هکرها هنگام ورود به یک سیستم امنیتی ، ضربه زدن مادی و معنوی به اشخاص نیست بلکه آن ها معمولا این کار را می کنند تا قدرت و معلوماتشان را به دیگران نشان بدهند.

این طور نیست که فقط کاربران معمولی باشند که هک می شوند ، چون خیلی از اوقات می بینیم که اطلاعات شرکت های بزرگ و آن هایی که حرف اول را در فن آوری می زنند ، هم توسط هکرها مورد حمله قرار می گیرد . اما چطور و چگونه باید در برابر این نفوذهای دوست نداشتنی ایستادگی کنیم ؟
حتما شما هم در تلگرام ، تبلیغات زیادی را دیده اید که تحت عنوان ” هک واقعی تلگرام ” در فضاهای مجازی دست به دست می شوند و در آن ادعا می کنند که فقط با داشتن شماره افراد و بدون نیاز به نصب در گوشی طرف مقابل و کد فعال سازی ، به پیام های افراد دست پیدا می کند.

اما حقیقت این است که هک کردن تلگرام ، بدون داشتن شماره موبایل فرد و آن کد پنج رقمی ای که از سوی تلگرام برای فرد پیامک می شود ، به هیچ وجه امکان پذیر نیست. اما با این حال برای این که امنیت تلگرام را بالا ببریم و راه های نفوذ هکرها را محدود کنیم ، تنظیمات امنیتی ای وجود دارد که شما می توانید از طریق فعال کردن آن ها ، از دسترسی هر فردی به اکانت مربوط به خودتان ،جلوگیری کنید.

how-to-prevent-telegram-app-from-hacking

در برنامه  تلگرام شما می توانید به دو روش مختلف می توانید چت و گفت وگو کنید.
روش معمولی: این روش به این صورتاست که با کلیک روی هر کاربر صفحه چت را باز کرده و می توانید پیام خود را ارسال کنید.

روش secret chat: این روش به این صورت است که علاوه بر چت معمولی، امتیازاتی را نیز دارد. امتیازی که استفاده از این روش چت دارد این است که امکان چت کردن به صورت Multi-Platform را محیا کرده است که برای داشتن یک گفتگوی کد شده یا رمزگذاری شده باید از گزینه secret chat استفاده کنید. امنیت تلگرام در پیامهای کد شده یا رمزگذاری شده یه صورت نامتقارن با سیستم های کد کننده ASA 256bit و RSA 2048bit تضمین شده است و بهترین قسمت موضوع این است که کاربر برای استفاده از این ابزار امنیتی نیاز به اقدام خاصی ندارد. مدیران تلگرام به قدری از امنیت خود مطمئن هستند که جایزه هایی برای کسانی که بتوانند این برنامه را هک کنند در نظر گرفته اند. نکته دیگری که قابل توجه می باشد سرعت بالای آن است که علی رغم این که پیام ها به صورت کد شده یا رمزگذاری شده هستند ولی سرعت بالایی دارند و این به دلیل استفاده از پروتکل MTProto می باشد و دلیل دیگر آن استفاده از سرورهای مختلف در سراسر جهان بصورت هاست ابری می باشد آنرا پایدار می سازد.

افزایش امنیت تلگرام

روش های زیادی برای افزایش امنیت تلگرام وجود دارد که با هم بررسی می کنیم.

روش اول : رمز گذاری روی برنامه تلگرام

 


۱- وارد برنامه تلگرام شوید.
۲- به قسمت تنظیمات (settings ) وارد شوید.
۳- گزینه privacy and security را انتخاب کنید.
۴- گزینه passcode lock را انتخاب کنید.
۵- در این مرحله رمز مورد نظر خود را وارد کنید.
۶- عملیات رمزگذاری در این مرحله به پایان رسیده است و در قسمت بالا آیکون قفل باز ظاهر شده است.

اما این امکان وجود دارد که هنگام خروج فراموش کنید روی قفل کلیک کنید که اگر بخواهید به صورت اتوماتیک این کار انجام شود در قسمتpassword lock  گزینهAuto lock را انتخاب و مقدار آن را به زمان دلخواه خود تغییر دهید تا در زمان تنظیم شده به طور اتوماتیک تلگرام قفل شود.
تا اینجا برای امنیت تلگرام خود تنها یک قدم برداشته اید.

روش دوم : تایید دو مرحله ای یا two–step verification

 

how-to-prevent-telegram-app-from-hacking 20

۱- وارد برنامه تلگرام شوید.
۲- به قسمت تنظیمات (settings ) وارد شوید.
۳- وارد قسمت privacy and security شوید.
۴- گزینه two–step verification را انتخاب نمایید.
۵- روی گزینه set additional password کلیک کنید.
۶- در این قسمت Email و Password را با دقت وارد کنید چرا که این پسورد در آینده برای شما نیاز خواهد بود.
پس از وارد کردن پسورد و ایمیل با پیغام زیر روبه رو می شوید که می بایست ایمیل خودتان را چک کنید.

۷- ایمیل ارسالی دارای یک لینک می باشد که کلیک بر روی آن به منزله تایید است و شما باید این کار را انجام دهید تا عملیات انجام شده با موفقیت ثبت شود. پس از کلیک روی لینک تصویر زیر را مشاهده خواهید کرد.

حال اگر کسی قصد ورود به تلگرام با شماره شما را داشته باشد اگر کد ارسال شده توسط تلگرام را داشته باشد نیاز به پسوردی که در این مرحله تعین کرده اید دارد تا بتواند وارد اکانت شما شود.

روش سوم : کنترل و مشاهده دستگاه های وارد شده – active sessions

 


در ابتدا توضیح مختصری درباره این روش می دهیم تا بیان مطلب بهتر صورت گیرد. اگر فردی با شماره شما وارد تلگرام شود و در صورتی که کد ارسالی تلگرام را هم به نوعی به دست بیاورد پیغامی از جانب تلگرام برای شما ارسال می شود که سیستمی با این مشخصات وارد اکانت شما شده است که برای جلوگیری و قطع ارتباط آن می توانید از روش زیر استفاده کنید.
۱- وارد برنامه تلگرام شوید.
۲- به قسمت تنظیمات (settings ) وارد شوید.
۳- وارد قسمت privacy and security شوید.
۴- به قسمت active sessions وارد شوید.
در تصویر زیر مشاهده می کنید که دستگاه دیگری نیز از این اکانت استفاده می کند که این موضوع در صورتی که توسط شما انجام نشده باشد امنیت تلگرام شما را به خطر می اندازد چون تمام اطلاعات ارسالی و دریافتی دیگر ما از طریق شخص دیگری در حال رصد شدن می باشد که امکان سواستفاده از آن میسر می شود.

۵- اگر بخواهید کاربری که از اکانت شما استفاده می کند را از اکانت خارج کنید دستکاه مورد نظر را انتخاب و گزینه ok را بزنید.
۶- اگر بخواهید همه کاربران اضافی را از اکانت خارج کنید گزینه Terminate All Other Sessions را انتخاب و ok کنید.
اپلیکیشن تلگرام زمانی که کاربر دیگری قصد استفاده از اکانت شما را دارد به شما از طریق پیام اطلاع می دهد که در آن IP شخصی که وارد شده است مشخص می شود.

روش چهارم : عدم نمایش آنلاین بودن در تلگرام – Last Seen

 

how-to-prevent-telegram-app-from-hacking 4

در برخی مواقع نیاز هست که کسی از آنلاین بودن شما با خبر نشود برای این که زمان آنلاین شدن قابل رویت دیگران نباشد طبق روش زیر عمل کنید.
۱- وارد برنامه تلگرام شوید.
۲- به قسمت تنظیمات (settings ) وارد شوید.
۳- وارد قسمت privacy and security شوید.
۴- گزینه Last Seen را انتخاب کنید.
۵- در قسمت اول ۳ گزینه وجود دارد که Everybody اشتراک عمومی بوده و همه می توانند آنلاین بودن شما را رویت کنند.
۶- گزینه دوم My Contacts نفراتی که شماره آنها در دفترچه تلفن شما ذخیره شده است می توانند مشاهده کنند.
۷- گزینه سوم Nobody بوده و هیچ کس نمی تواند زمان آنلاین بودن شما را مشاهده کند.
در برخی منابع این روش برای مخفی کردن عکس پروفایل نیز گفته شده که این روش هیچ ربطی به تصویر پروفایل ندارد.

به طور کلی امنیت در تلفن همراه به چند نکته بستگی دارد که با رعایت آنها می توان زمینه سو استفاده از حریم خصوصی را کاهش داد.
– تهیه اپلیکیشن یا نرم افزارهای کاربردی از منبع اصلی یا معتبر که شرکت طراح نرم افزار آن را تایید کرده است.( گاهی اپلیکیشن های دیگر در تلفن همراه نقش بدافزار را برای کاربران ایفا می کنند که برای جلوگیری از این امر تهیه اپلیکیشن از منبع اصلی پیشنهاد می شود.)
– استفاده از اینترنت و شبکه امن ( از هر شبکه مخصوصا شبکه های رایگان و آزاد در اماکن عمومی برای اتصال به اینترنت استفاده نشود. امنیت شبکه های آزاد بسیار کم می باشد.)
– از اپلیکیشن های مشابه استفاده نکنید. ( برای برنامه تلگرام اپلیکیشن های مشابهی وجود دارد که گاهی امکانات این اپلیکیشن ها از خود برنامه تلگرام بیشتر می باشد ولی چون شرکت طراح آن را تایید نکرده است شاید امنیت تلگرام را به خطر بیندازد.)
– از قرار دادن تلفن همراه ، تبلت یا رایانه شخصی خود به دیگران خوداری کنید.
– لینک هایی که با پسوند ( bot. ) می باشد اعتماد و لمس نکنید زیرا این لینک ها ربات بوده و احتمال بدافزار بودن آنها وجود دارد.
– روی لینک های ارسالی از منابع نامعتبر کلیک نکرده و  آنها را منتشر نکنید. (گاهی لینک ها دارای بدافزارهایی هستند که شما متوجه اجرای آنها نمی شوید و در ظاهر شاید کار مورد نظر شما انجام شود اما واقعیت چیز دیگری است.)

 

نتیجه گیری

جلوگیری از هک تلگرام با چند اقدام ساده قابل انجام است. با روش های ذکر شده امکان  را خواهید داشت و قادر خواهید بود تا امنیت اکانت تلگرام خود را حفظ کنید. این روزها که استفاده از ربات ها در تلگرام و همچنین سو استفاده از اطلاعات و عکس های شخصی افراد رایج شده ، این نیاز به وجود آمده است تا تمام تلاش خودمان را به کار ببریم و راه نفوذ بیگانگان را به حریم شخصی خودمان ببندیم . روش هایی که در بالا گفتیم ، به شما کمک زیادی می کند تا محیط امن تری را برای خودتان و اطرافیانتان فراهم کنید. امیدوارم که این آموزش برای شما مفید بوده باشد، اگر در هر جای مطلب به مشکلی برخورد کردید با کمال میل منتظر تماس شما با مرکز الورایانه هستیم.

اگر برای سوالات رایانه ای و موبایل مشکلی دارید می توانید با شماره تماس
  ۹۰۹۹۰۷۲۸۵۹ از طریق تلفن ثابت
تماس گرفته و با کمک کارشناسان الو رایانه مشکل خود را رفع نمایید.
  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰

مرده‌ای در تابوت

داستان آموزنده

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگی را در تابلو اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:

دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت! شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ۱۰ صبح در سالن اجتماعات برگزار می‌شود دعوت می‌کنیم!
در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت می‌شدند، اما پس از مدتی کنجکاو می‌شدند که بدانند کسی که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره می‌شده که بوده است.
این کنجکاوی تقریباً تمام کارمندان را ساعت ۱۰ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می‌شد، هیجان هم بالا رفت. همه پیش خود فکر می‌کردند این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هرحال خوب شد که مرد!
کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی از نزدیک تابوت رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می‌کردند ناگهان خشک‌شان می‌زد و زبان‌شان بند می‌آمد.
آینه‌ای درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه می‌کرد، تصویر خود را می‌دید. نوشته‌ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:
تنها یک نفر وجود دارد که می‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می‌توانید زندگی‌تان را متحول کنید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید بر روی شادی‌ها، تصورات و موفقیت‌های‌تان اثر گذار باشید. شما تنها کسی هستید که می‌توانید به خودتان کمک کنید.
زندگی شما وقتی که رئیس‌تان، دوستان‌تان، والدین‌تان، شریک زندگی‌تان یا محل کارتان تغییر می‌کند، دستخوش تغییر نمی‌شود. زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می‌کند که شما تغییر کنید، باور‌های محدودکننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی خودتان هستید.
مهم‌ترین رابطه‌ای که در زندگی می‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است.
خودتان امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیز‌های از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌های زندگی خودتان را بسازید. دنیا مثل آینه است.
  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰

بهای یک لیوان شیر

داستان های آموزنده

روزگاری پسرکی فقیر برای گذران زندگی و تأمین مخارج تحصیلش دست‌فروشی می‌کرد؛ از این خانه به آن خانه می‌رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می‌کرد. تصمیم گرفت از خانه‌ای مقداری غذا تقاضا کند. به طور اتفاقی در خانه‌ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و به جای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد.
دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود به جای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر به آهستگی شیر را سر کشید و گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر پاسخ داد: «چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد.»
پسرک گفت: «پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری می‌کنم.»
سال‌ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و به سرعت به طرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی‌اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.
سپس به اطاق مشاوره بازگشت تا هر چه زودتر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی از آن دکتر کلی گردید.
آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.
زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه‌اش را جلب کرد. چند کلمه‌ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند: «بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است!»
  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰

دو مداد سیاه

داستانک

از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم.

مرد اول می‌گفت:
«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم!»
مرد دوم می‌گفت:
«دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم.»
 
  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰

داستان آموزنده


روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.


دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ...

اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰

معلم یک مدرسه به بچه های کلاس گفت که میخواهد با آنها بازی کند. او به آنها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکی بردارند و درون آن به تعداد آدم هایی که از آنها بدشان می آید ، سیب زمینی بریزند و با خود به مدرسه بیاورند.

فردا بچه ها با کیسه های پلاستیکی به مدرسه آمدند.در کیسه‌ی بعضی ها ۲ بعضی ها ۳ ، و بعضی ها ۵ سیب زمینی بود. معلم به بچه ها گفت : تا یک هفته هر کجا که می روند کیسه پلاستیکی را با خود ببرند.روزها به همین ترتیب گذشت و کم کم بچه ها شروع کردند به شکایت از بوی سیب زمینی های گندیده. به علاوه ، آن هایی که سیب زمینی بیشتری داشتند از حمل آن بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته بازی بالاخره تمام شد و بچه ها راحت شدند. معلم از بچه ها پرسید: از اینکه یک هفته سیب زمینی ها را با خود حمل می کردید چه احساسی داشتید؟ بچه ها از اینکه مجبور بودند. سیب زمینی های بدبو و سنگین را همه جا با خود حمل کنند شکایت داشتند.

آنگاه معلم منظور اصلی خود را از این بازی، این چنین توضیح داد: این درست شبیه وضعیتی است که شما کینه آدم هایی که دوستشان ندارید را در دل خود نگه می دارید و همه جا با خود می برید. بوی بد کینه و نفرت قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوی بد سیب زمینی‌ها را فقط برای یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می خواهید بوی بد نفرت را برای تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟

  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰


مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجید بخواند. لباس پوشید و راهی مسجید شد.

در راه مسجد، مرد به زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت.

مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. در راه مسجد و در همان نقطه مجدداً به زمین خورد!

او دوباره بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. یک بار دیگر لباسهایش را تبدیل کرد و راهی مسجید شد.

در راه مسجید، با مردی که چراغ در دست داشت برخورد کرد و نامش را پرسید. مرد پاسخ داد: (( من دیدم شما در راه مسجید دو بار به زمین افتادید.))، به خواطر همین چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن کنم. مرد اول از او بطور فراوان تشکر می کند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه می دهند. همین که به مسجد رسیدند، مرد اول از مرد چراغ

بدست در خواست می کند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند. مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداری می کند.

مرد اول درخواستش را دوبار دیگر تکرار می کند و مجدداً همان جواب را می شنود. مرد اول سوال می کند که چرا او

نمی خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند.

مرد دوم پاسخ داد: ((من شیطان هستم.)) مرد اول با شنیدن این جواب تکان خورد. شیطان در ادامه توضیح می دهد:

((من شما را در راه مسجید دیدم و این من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم.)) وقتی شما به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و به راهمان به مسجد برگشتید، خدا همه گناهان شما را بخشید. من برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه دوباره به راه مسجد برگشتید. به خاطر آن، خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید. من ترسیدم که اگر یک بار دیگر باعث زمین خوردن شما بشوم، آنوقت خدا گناهان افراد دهکده تان را خواهد بخشید. بنا براین، من سالم رسیدن شما را به  مسجید مطمئن ساختم.

نتیجه داستان:
کار خیری را که قصد دارید انجام دهید به تعویق نیاندازید. زیرا هرگز نمی دانید چقدر اجر و پاداش ممکن است داشته باشد.
  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰

حکایت های اخلاقی

حکمت خداوندی

سعدی در بیان حکایتی می گوید:حکایت های اخلاقی

حکایت های اخلاقی

موسی علیه السلام ، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت:ای موسی! دعا کن تا خدا عزوجل مرا کفافی دهد که از بی طاقتی به جان آمدم. موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه برو گرد آمده. گفت:این چه حالت است؟ گفتند:خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده اند.

«وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می گشود، در زمین ستم پیشه می کردند». (شورا:27) موسی علیه السلام ، به حکمت جهان آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار.

سعدی

نگاه به فرودستان و شکر نعمت

سعدی گوید:

هرگز از دور زمان ننالیده بودم و روی از گردش آسمان درهم نکشیده، مگر وقتی که پایم برهنه مانده بود و استطاعت پای پوشی نداشتم. به جامع کوفه درآمدم، دل تنگ. یکی را دیدم که پای نداشت. سپاس نعمت حق به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم.

پیام متن:

بنابر سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله :به آن که از شما پایین تر است، بنگرید و به آن که از شما بالاتر است، منگرید؛ زیرا بدین وسیله قدر نعمت خدا را بهتر می دانید (و شکرگزار نعمت های خداوند خواهید بود).4

دعای مادر

از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند:این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت:شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:«اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست، سر بر کرد و پرسید:چرا ایستاده ای؟! قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت:«خدایا! چنان که این پسر را بزرگ و عزیز داشتی، اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان».

پیام متن:

اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند، و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.

تیزهوشی شاگرد ابن سینا

روزی ابن سینا از جلو دکان آهنگری می گذشت که کودکی را دید. آن کودک از آهنگر مقداری آتش می خواست. آهنگر گفت:ظرف بیاور تا در آن آتش بریزم. کودک که ظرف همراه نداشت، خم شد و مشتی خاک از زمین برداشت و در کف دست خود ریخت. آن گاه به آهنگر گفت:آتش بر کف دستم بگذار.

ابن سینا، از تیزهوشی او به شگفت آمد و در دل بر استعداد کودک شادمان شد. پس جلو رفت و نامش پرسید. کودک پاسخ داد:نامم بهمن یار است و از خانواده ای زرتشتی هستم. ابن سینا او را به شاگردی گرفت و در تربیتش کوشید تا اینکه او یکی از حاکمان و دانشمندان نام دار شد و آیین مقدس اسلام را نیز پذیرفت.

پیام متن:

آثار بزرگ منشی را از کودکی می توان در رفتار و زندگی بزرگان مشاهده رد.

گران بهاترین شی

شیخ ابی سعید ابی الخیر را گفتند:فلان کس بر روی آب می رود. شیخ گفت:«سهل است، وزغی و صعوه ای بر روی آب می برود.» شیخ را گفتند:فلان کس در هوا می پرد. شیخ گفت:«زغنی و مگسی نیز در هوا بپرد.» او را گفتند:فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری می برود. شیخ گفت:«شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می شود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بجنبد و با خلق داد و ستد کند و با خلق درآمیزد و یک لحظه از خدا غافل نباشد».

پیام متن:

ارزش واعی انسان به این است که همواره به یاد خداوند باشد و هرگز حضور او را از یاد نبرد.

داستان کوتاه

بندگی من یا آزادی تو؟

روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت:«اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت.

غلام گفت:آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد:«بلی، ولی بندگی من در آن است».

پیام متن:

گاهی ثروت های مادی آمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند.

دلی خوش درگرو فراغت دل

یحیی بن معاذ روزی با برادری بر دهی بگذشت. برادرش گفت:اینجا خوش دهی است. یحیی وی را گفت:«خوش تر از این ده، دل آن کس است که از این ده فارغ است».

درگاه هماره گشوده

مرد صاحب دلی به درگاه الهی راز و نیاز می کرد و می گفت:«خداوندا، کریما، آخر دری بر من گشای!» رابعه عدویه این سخن بشنید و مرد را گفت:«ای غافل! این در کی بسته بود!

پیام متن:

درِ رحمت خداوند، همواره به روی بندگانش باز است.

چشم پوشی حکیم از ناسزاگویی دیگران

حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد. حکیم را گفتند:ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت:«از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است».

پیام متن:

«وَ اِذَا خَاطَبَهُمُ الْجاهِلُون قالُوا سَلاما؛ (بندگان شایسته خداوند کسانی هستند) که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند (و سخنان نابخردانه گویند،) به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند). (فرقان:62)

مراقب سخن مردم بودن

یکی از علما را پرسیدند که یکی با ماه رویی است در خلوت نشسته و درها بسته و نفس، طالب و شهوت، غالب. هیچ باشد که به قوت پرهیزکاری از او به سلامت بماند؟ گفت:«اگر از مه رویان به سلامت بماند، از بدگویان نمایند».

ببخشید تا آرام باشید

 

انتقام، اگر چه آرام کننده است! امّا اولاً ناپایدار است، ثانیاً آرامش کاذب ایجاد می کند، رابعاً کار انسان های ضعیف است،خامسا به خدا واگذار نمی شود. بهتر است بخشنده باشی. امّا اگر خواستی انتقام بگیری به خدا واگذار کن به یک نمونه تاریخی توجه کنید:

نقل شده، مرحوم شاه آبادی (ره) گاهی به کسانی که به او بی احترامی و یا توهین می کردند به آرامی پاسخ می داد و در واقع توهین آن ها را با توهین پاسخ می داد. البته بدون اینکه طرف مقابل صدای آن مرحوم را بشنود. فرزند مرحوم شاه آبادی علت را از پدر پرسید که شما با این مقام معنوی چرا چنین می کنی؟ گفت:پسرم من از روزی که انتقام خدا را با چشم خود دیدم، بنا را گذاشتم که چنین کنم. ماجرا از این قرار بود که روزی به حمّام (عمومی) رفته بودم. وارد خزینه شدم. آب سرریز شد و کمی به سر روی یکی از افسران پهلوی (شاه ایران) پاشیده شد. وی به شدت بر افروخته و به من توهین کرد. من که در جمع حاضران نخواستم و شاید نتوانستم پاسخ او را بدهم. به آرامی گفتم واگذارت می کنم به خدا. از حمّام بیرون شدم و به منزل آمدم. ساعتی بعد فردی به منزل ما مراجعه کرد و درخواست کرد که به درب حمام بروم. علت را پرسیدم. گفت خود خواهی دید. آن افسر را دیدم که به هنگام بالا آمدن از پله های حمام نقش بر زمین شده و زبانش بند آمده! گویی لال از مادر زاده شده! با ایما و اشاره از من طلب عفو می کرد. دعا کردم و از خدا خواستم او را ببخشد. تا دعای من خاتمه یافت. زبان در کام او به حرکت درآمد و به دست و پای من افتاد. از آن روز وقتی کسی توهینی و یا اساعه ادبی به من می کند. دیگر او را به خدا واگذار نمی کنم. خودم به آرامی پاسخش را می دهم تا خدا انتقام نگیرد که منتقم بزرگی است.

پرهیز از بازگویی بدی ها و خیانت ها

تکیه و تأکید بر ماجراهای توأم با جنایت و خیانت و بازگویی آن ها در مجالس و نشست های خانوادگی و فامیلی، به نوعی اشاعه مفاسد و منکرات تلقی شده و موجب فرو ریختن قباحت زشتی ها و پستی ها در ذهن زندگی ما خواهد شد. بیان خوبی ها و زیبایی های اخلاقی، علاوه بر آرامش گوینده موجب شادابی و نشاط و پراکندن مهر و دوستی در بین مخاطبان خواهد شد. حکایتی را با هم مرور می کنیم:روزگاری، عالم و عارفی سوار بر مرکب گرانبهایی از بیابانی عبور می کرد فردی را دید نالان. علت را پرسید، گفت من علیلم، توان راه رفتن ندارم. گرسنه ام نای ایستادن ندارم. راه را گم کرده ام. درمانده ام. راکب، از اسب فرو افتاد و راه مانده را سوار بر اسب کرد تا با خود به شهر مشابعت کند، فرد نالان، یک باره مهار اسب را به دست گرفت از آنجا دور شد. و قرار بر فرار گذاشت، راکب که دارایی خود را از دست داده می دید. با فریاد گفت:ای مرد جوان لحظه ای بایست و اسب و هر آنچه در خورجین آن است از آن تو باد گفت:چه می گویی؟ عالم گفت:این ماجرا را هرگز در جایی نقل نکن. چرا؟ چون؛ دیگر هیچ سواره ای به پیاده ای و هیچ فرد سالم و توانایی به ناتوانی کمک نخواهد کرد. جوان، از اسب پیاده شد و گفت درس بزرگی که امروز از تو آموختم، از همه ثروت هایی که می خواستم بدست آورم با ارزش تر است. تو به واقع عالم و عارف بزرگی هستی.

 

کلّه ای که پر کاه باشد ظلم می کند، نه کلّه آدمیزاد

روزی رهگذری از باغ بزرگی عبور می کرد، مترسکی را دید که در میانه باغ ایستاده و کلاهی بر سر نهاده و مانع نشستن پرندگان بر ثمرات باغ است. رهگذر گفت:تو در این بیابان دلتنگ نمی شوی؟ مترسک گفت:نه، چطور؟ روزگار برایت تکراری نیست؟ چه چیزی تو را خوشحال می کند؟ مترسک گفت:راست می گویی من هم گاهی از اینکه دیگران را بترسانم و آزارشان بدهم هیجان زده می شوم و خوشحال. مترسک گفت:نه تو نمی توانی ظلم کنی و یا از آزار دیگران خوشحال بشوی. رهگذر علت را پرسید مترسک گفت:کلّه من پر کاه است و کلّه تو پر مغز آدمی. برترین مخلوق عالم، مغز و ظرف ذهن توست. تو نمی توانی مثل من باشی. مگر اینکه کله ات پر کاه باشد.

 

شاید سگ از من شریفتر باشد.

روایت شده که در وادی طور به موسی (علیه السلام) (از جانب خداوند) ندا رسید که موسی، برو و پست ترین مخلوق مرا بیاور حضرت موسی (علیه السلام) رفت و سگی را یافت و قلاده ای را بر گردن او بست و با خود می آورد در بین راه با خود منکر کرد نکند این سگ از من شریف تر باشد؟! قلاده را باز کرد و سگ را رها کرد. به جانب طور روان شد. ندا رسید که:موسی به عزت و جلالم سوگند اگر سگ را با خود می آوردی نور نبوت را از وجودت خارج می ساختم.

بنابراین، برای رشد و بالندگی و درهم شکستن دشمن درون و فرو ریختن غرور و خود بزرگ بینی نباید دیگران را از خود پست تر و پایین تر تلقی کرد. روایت مذکور هشداری است به ماه که مبادا به مقام و مدرک و ثروت و زیبایی خود بنازیم و ببالیم. و در برابر آنان که به ظاهر از ما پایین ترند، فخر فروشی کنیم. فراموش نکنیم که تواضع از مهم ترین پیش نیازهای خودسازی و تزهیب نفس است.

سفال ماندنی، بهتر از کلامی نماندنی

نقل شده نادرشاه افشار، به سید هاشم خار کن (که از علمای بزرگ نجف بود) گفت:من تعجب می کنم که چرا این همه ثروت و شوکت و شهرت و لذت را واگذاشته و به عبادت و نیایش و خارکنی و ریاضت پرداخته ای؟ به راستی چرا از لذت روی برگرفته ای و به ریاضت روی آورده ای سید هاشم خار کن گفت:من هم تعجب می کنم که چگونه و چرا تو از آن همه لذت های عالی و ماندگار اخروی بریده و به لذت های فانی دینوی مانع لذت های عالی دینوی می شود. به راستی اگر دنیا طلای فانی باشد که نیست و اگر آخرت سفال باقی باشد (بلکه طلای باقی است) بهتر نیست سفال باقی را به طلای فانی ترجیح دهی؟ در حالیکه آخرت طلای باقی و دنیا سفال فانی است.

 

 بهترین تلاش، تلاش برای تغییر خود و نه دیگران است

بیشتر مجالس و نشست های خانوادگی با گفتگوهایی همراه است که برای ایجاد تغییر در دیگران انجام می شود. همه می خواهند دیگری تغییر کند. کسی به تغییر خود نمی اندیشد. شوهر برای تغییر فکر و عمل همسرش تلاش می کند و زن نیز برای متحول ساختن شوهر خود تلاش می کند و این دو برای تربیت و تزکیه فرزندان و... امّا بهترین راه تغییر دیگران، ایجاد تغییر و تحول در افکار و رفتار خود می باشد.

چه خوب وصیتی بوده این وصیت:

دانشمندی وصیت کرده که بر روی سنگ قبرش این جملات را بنویسند:کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر بدهم، وقتی بزرگ تر شدم، دیدم دنیا خیلی بزرگه، بهتر است کشورم را تغییر بدهم:در میانسالی تصمیم گرفتم شهرم را تغییر بدهم. آن را هم بزرگ یافتم در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را تغییر بدهم. اینک در آستانه مرگ فهمیدم که باید از روز اول به فکر تغییر خود می افتادم آنگاه شاید می توانستم دیگران و بلکه دنیا را تغییر دهم...

 

نقش ما، در دین گریزی دیگران

نقل شده است که شیخ محمد بافقی یزدی، مدتی بسیار می گریست. شاگردانش پرسیدند:استاد مدتی است زیاد متأثر و گریانید، چرا؟ گفت:گریه ام برای دین است که این همه در دنیا غیرمسلمان و بی دین درست کرده ایم؟! پرسیدند:چه ربطی دارد؟ شما چه نقشی در بی دینی دیگران داشته اید؟ گفت:عملکرد ناشایست و رفتار ناصحیح و گفتار نامطلوب ما باعث شده این همه غیر مسلمان به اسلام روی نیاورده و در راه نادرست خود گام بردارند، اگر ما شیعیان حضرت علی علیه السلام به راستی به آموزه های دینی خود عمل می کردیم؛ یک غیرمسلمان در دنیا باقی نمی ماند. همه مسلمان می شدند. چرا که انسان ها بر اساس فطرت خود، عشق، محبت، صحبت، عدالت، ظلم ستیزی، صداقت و معنویت که در اسلام وجود دارد را می ستایند. اگر ما به اسلام عمل می کردیم همه مسلمان می شدند.

 

 

یک حکایت کوتاه

«روزی هارون از اِبن سَمّاک موعظه و پندی درخواست کرد .

ابن سماک گفت:

ای هارون! بترس از اینکه وسعت بهشت به مقدار آسمان‏ها و زمین است و برای تو، به اندازه جای پایی هم نباشد ».

  • مینا احمدی
  • ۰
  • ۰

 

این داستان واقعی است و به اواخر قرن 15 بر می گردد.در یک دهکده کوچک نزدیک نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می کردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر کار سختی که در آن حوالی پیدا می شد تن می داد. در همان وضعیت اسفباک آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می کردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند که پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.



یک شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سکه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای کار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می کرد تا در آکادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری که تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می کرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد...

 

آن ها در صبح روز یک شنبه در یک کلیسا سکه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناک جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی کار کرد تا برادرش را که در آکادمی تحصیل می کرد و جزء بهترین هنرجویان بود حمایت کند. نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اکثر استادانش بود.

 

در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهکده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به کانون خانواده پس از 4 سال یک ضیافت شام برپا کردند. بعد از صرف شام آلبرشت ایستاد و یک نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی که او را حمایت مالی کرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف کرد و چنین گفت:

 

آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی و من از تو حمایت میکنم. تمام سرها به انتهای میز که آلبرت نشسته بود برگشت. اشک از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی که اشک هایش را پاک می کرد به انتهای میز و به چهره هایی که دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ببین چهار سال کار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شکسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می کنم، به طوری که حتی نمی توانم یک لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو کار کنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده...



بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اکنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمکاری ها و آبرنگ ها و کنده کاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری میشود.



یک روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی که برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را که به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر کشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری کرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهکار کردند و کار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعا کننده" نامیدند.این اثر خارق العاده را مشاهده کنید.



اندیشه کنید و به خاطر بسپارید که مسلما رویاهای ما با حمایت دیگران تحقق می یابند.

 


داستان زیبای دستان دعا کننده

 

  • مینا احمدی